16-4. معاملات معمولاً متشکل از مجموعهای از رویدادهاست. این مجموعه رویدادها ازجمله شامل موافقت طرفین (که گاه در شکل قرارداد رسمی بین واحد تجاری و فروشنده یا مشتری است) و اجرای مفاد معامله (یعنی تحویل کالا و خدمات یا پرداخت وجه توسط طرفین معامله) است. گرچه در عمل، چندین رویداد از این نوع همزمان رخ میدهد، اما این مسئله عمومیت ندارد و لذا لازم است آن رویدادی را که موجب شناخت اولیه دارایی و بدهی ناشی از معامله میشود، مشخص نمود. این رویداد اساساً همان رویدادی است که موجب میشود معیارهای مندرج در بند6-4 فوق احراز شود. معهذا، دررابطه با معاملات مختلف، رویدادهای مختلفی چنین نقشی را ایفا میکند.
17-4. هرگاه یک معامله، آغازگر شناخت اولیه باشد، دارایی تحصیل شده یا بدهی تقبل شده به مبلغ مستتر در معامله (یعنی مبلغ داراییها یا بدهیهایی که به عنوان مابهازا واگذار یا دریافت میشود) اندازهگیری میشود. این پیشفرض وجود دارد که معامله یا قراردادبه ارزش منصفانه انجام شده و لذا در غیاب هرگونه شواهد نقضکننده، دارایی تحصیل شده یا بدهی تقبل شده به ارزش مستتر در معامله یا قرارداد اندازهگیری میشود و هیچ درآمد یا هزینهای درارتباط با این قلم شناسایی شده جدید حاصل نمیشود.
18-4. اصولاً یک معامله زمانی منجر به یک دارایی میشود که واحد تجاری حق الزام طرف معامله را به اجرای مفاد آن داشته باشد و زمانی منجر به یک بدهی میشود که طرف معامله بتواند واحد تجاری را ملزم بهاجرای مفاد آن نماید. در هر دو حالت، صِرف وجود حق، کفایت نمیکند بلکه حق طرفین باید در عمل قابل اعمال باشد. به عنوان مثال حتی در مواردی که حق قانونی وجود دارد، ممکن است مثلاً به دلیل اینکه هزینههای اعمال حق از مزایای حاصله بیشتر است یا اینکه طرفین، شرایط معامله را درصورت عدم تمایل به انجام آن، مورد مذاکره قرار دهند، از اعمال حق صرفنظر شود. در یک معامله منصفانه، یک طرف معامله متعهد به اجرای مفاد آن نخواهد بود مگر آنکه بهطور همزمان طرف دیگر، مابهازای مورد معامله را واگذار نماید یا متعهد به واگذاری آن گردد.
19-4. در مواردی که طرفین معامله مفاد آن را اجرا نمایند، داراییها و بدهیهای ناشی از انجام معامله باید شناسایی شود. بدینترتیب اگر قبل از تحویل کالا پرداختی صورتگیرد، یک دارایی که بیانگر طلبی از فروشنده است، شناسایی میشود. در اغلب اوقات، تحویل کالا اولین عملی است که درراستای اجرای مفاد معامله انجام میشود و لذا یک موجودی کالا و تعهدی مبنیبر پرداخت بهای آن در این مقطع شناسایی میشود. هرگاه یک دارایی تحت یک پیمان بلندمدت تحصیل شود، دارایی درجریان ساخت و تعهدات مربوط، به موازات اجرای پیمان توسط پیمانکار، مورد شناسایی قرار میگیرد. بالعکس، در رابطه با خدماتی که کارکنان واحد تجاری قرار است در آینده ارائه کنند، هیچ دارایی یا بدهی شناسایی نمیشود. در یک قرارداد اجاره سرمایهای، اجرای مفاد معامله عبارت از قراردادن مورد اجاره دراختیار مستأجر است. پس از تحویل مورد اجاره، تردید قابل ملاحظهای وجود ندارد که مستأجر توان استفاده از آن را برای مدت اجاره دارد و موظف به پرداخت اقساط اجاره طبق قرارداد است. درنتیجه، باتحویل گرفتن مورد اجاره، مستأجر باید یک دارایی را که همان حق استفاده از مورد اجاره است و متقابلاً یک بدهی را که همان تعهد پرداخت اقساط اجاره است، شناسایی کند.
20-4. قبل از اجرای مفاد قرارداد، یک دارایی (یابدهی) بهاستناد قرارداد قابل شناسایی است، بهشرط آنکه معیارهای عمومی شناخت به شرح بند 6ـ4 رعایت شده باشد، یعنی:
الف ـ شواهد کافی مبنیبر جریان آتی منافع وجود داشته باشد. این امر مستلزم این است که بتوان قرارداد را در عمل بهاجرا درآورد و طرفین بهسهولت و بدون تحمل جریمه قابل ملاحظه نتوانند قرارداد را فسخ کنند، و
ب ـ مبلغ قرارداد را بتوان با قابلیت اتکای کافی اندازهگیری نمود. این معیار در مورد قراردادهایی صدق میکند که موضوع آنها خرید و فروش اقلامی باشد که ارزش بازار مشخص دارند و لذا ممکن است در مورد محصولات خاص که طبق سفارش ساخته میشود، صدق نکند.
21-4. اعمال احتیاط ممکن است بدین معنی باشد که هزینهها در مقایسه با درآمدها با سهولت بیشتری شناسایی شود. معهذا، مشروط بهاینکه معیارهای دوگانه فوق صدق کند، همدرآمد و همهزینه باید مورد شناسایی قرار گیرد.
22-4. شناخت اولیه داراییها و بدهیها و تجدید اندازهگیری بعدی آنها ممکن است ناشی از رویدادهایی بجز معاملات باشد. نمونههایی از این گونه رویدادها، تغییر ارزش داراییها، وضع جریمه توسط دادگاه یا خسارت وارده به اموال به علت آتشسوزی میباشد. در اغلب حالاتی که نقطه آغاز شناخت، رویدادی غیر از معاملات است، تغییر در داراییها و بدهیها آشکار است، لیکن اندازهگیری آن مشکل میباشد.
23-4. تصمیمگیری، اصولاً در عداد رویدادهایی نیست که منجر به دارایی و بدهی یا درآمد و هزینه شود و از این رو نقطه آغاز شناخت تلقی نمیگردد. بهطور مثال اتخاذ تصمیم قبل از تاریخ ترازنامه جهت خرید یک دارایی ثابت مشهود در دوره بعد، منجر به یک دارایی یا بدهی نمیگردد زیرا تصمیمگیری به خودی خود دستیابی به منافع اقتصادی را فراهم نمیآورد و یا منجر به تعهدی مبنیبر انتقال منافع اقتصادی نمیگردد. بدین ترتیب نباید پیامدهای یک تصمیم را از طریق شناخت یک معامله احتمالی آتی پیشبینی کرد. معهذا، بعضی اوقات یک رویداد بعدی که ایجادکننده تعهد است، ممکن است اعلام تصمیم به شخص دیگر باشد بهنحوی که شروع عمل توسط آن شخص موجب شود که واحد تجاری نتواند از تصمیم خود منصرف شود.
24-4. برخی از رویدادهایی که منشأ تجدید اندازهگیری بعدی است متضمن تجدید ارزیابی جریان منافع مرتبط با دارایی یا بدهی میباشد. برای نمونه میتوان از تغییر درارزش یک قطعه زمین یا یک ساختمان (بجز تغییر ارزش ناشی از زوال فیزیکی) نام برد که منافع ناشی از تصرف آنها تغییری نکرده لیکن به علت تغییرات در بهای بازار، ارزش پولی این منافع تحت تأثیر قرار گرفته است. معاملات انجام شده توسط سایر اشخاص در مورد داراییها و بدهیهای مشابه ممکن است شواهد کافی مبنیبر تغییر در ارزش فراهم آورد، تنها بهشرطآنکه این معاملات رایج بوده و داراییها و بدهیهای مربوط بهقدر کافی مشابه داراییها و بدهیهای واحد تجاری باشد. بدین دلیل، ضمن اینکه این تغییرات بالقوه در ارزش، نامزد شناخت است، لیکن همه این تغییرات شناسایی نمیشود. شناخت یا خودداری از شناخت یک تغییر در ارزش، بستگی به شرایط خاص هر مورد دارد. ملاحظاتی که دراینرابطه مربوط تلقی میگردد شامل محکم بودن شواهد موجود و نیز این امر است که آیا تغییر مورد نظر بیانگر یک افزایش یا کاهش در خالص داراییها (یعنی حقوق صاحبان سرمایه) است یا خیر. اعمال احتیاط در این زمینه موجب میگردد که یک کاهش با سهولت بیشتری نسبت به یک افزایش شناسایی شود.
25-4. قطع شناخت زمانی مناسب است که یک معامله یا رویداد گذشته، یک دارایی یا بدهی شناسایی شده قبلی را حذف نموده باشد یا انتظار جریان منافع آتی که قبلاً مبنای شناخت قرار گرفته بود دیگر در حدی نباشد که پشتوانه ادامه شناخت قرار گیرد. بدینترتیب قطع شناخت یک دارایی آنگاه مناسب است که حقوق یا سایر راههای دستیابی مشروع به منافع اقتصادی آتی تشکیلدهنده دارایی به طور کامل مورد بهرهبرداری قرار گرفته یا سلب یا منقضی یا به طریقی دیگر فاقد موجودیت شده باشد ویا به دیگری انتقال یافته باشد یا سطح جریان منافع اقتصادی آتی به میزان معقولی قابل اطمینان نباشد. بهگونه مشابه، قطع شناخت یک بدهی زمانی مناسب است که تعهد انتقال منافع اقتصادی مربوط ایفا، فسخ، منقضی یا به طریق دیگر فاقد موجودیت شده باشد یا به دیگری انتقال یافته باشد یا
اطمینان معقولی مبنیبر عدم وقوع جریان خروجی منافع اقتصادی وجود داشته باشد (هرگاه تعهد مستمری وجود داشته باشد که رهایی از آن بستگی به یک رویداد آتی داشته باشد، چنین اطمینان معقولی وجود نخواهد داشت).
26-4. هرگاه یک قلم قبـلاً شناسایی شـده به فروش رود یـا طی یک معامله تسویـه گردد،
قلم مربوط به مبلغ مستتـر در معاملـه (یعنی مبلغ داراییهـا یـا بدهیهایی کـه به عنوان مابهازا یا جهت تسویه واگذار و یا دریافت میشود) اندازهگیری میگردد. اگر این مبلغ متفاوت از مبلغ دفتری دارایی یا بدهی قبل از انجام معامله باشد، سود یا زیانی حاصل میشود.
27-4. تا زمانی که شواهدی مبنی بر دستیابی به منافع یا شواهدی مبنیبر وجود تعهد وجود داشته باشد، شناخت دارایی و بدهی در صورتهای مالی ادامه مییابد. هرگاه نتوان شواهد کافی برای یک تجدید اندازهگیری بعدی به دست آورد، دارایی یا بدهی به مبلغ ثبت شده قبلی در حسابها نگهداری میشود تا اینکه شواهد بیشتری در مورد تجدید اندازهگیری یا قطع شناخت به دست آید.
شناخت درآمد و هزینه
28-4. همانطور که در بندهای 9-4 و 11-4 اشاره شد، شناخت درآمد و هزینه اغلب درنتیجه شناخت داراییها و بدهیها و تغییرات در آنها صورت میگیرد. برای شناخت درآمد و هزینه، ملاحظات دیگری نیز باید مدنظر قرار گیرد.
29-4. شناخت درآمد متضمن ملاحظه این امر است که آیا شواهد کافی مبنیبر وقوع یک افزایش درخالص داراییها (یعنی حقوق صاحبان سرمایه) قبل از پایان دوره مورد گزارش وجود دارد یاخیر.
30-4. مابه ازای دریافتی قبل از انجام کار منجر به شناخت درآمد نمیگردد زیرا تا زمانی که کار انجام نشود، افزایش در داراییها ناشی از پیشدریافت با افزایشی مساوی در بدهیها خنثی میگردد. بهطور مثال، حق اشتراک سالانه یک مجله ماهانه که در آغاز دوره اشتراک دریافت میشود تا زمانی که مجله تولید و ارسال نشود (یعنی تا زمانی که واحد تجاری یک بدهی به شکل تعهد ایفا نشده مبنیبر تحویل مجله یا برگشت وجه دریافتی دارد)، به عنوان درآمد شناسایی نمیشود.
31-4. برخی درآمدها طی یک دوره زمانی، متناسب با انجام کار شناسایی میشود. بهطور مثال، درآمد یک پیمان بلندمدت ممکن است طی چند دوره حسابداری متناسب با انجام کار شناسایی شود. برای اقلام با عمر کوتاهتر که ناشی از فعالیتهایی است که منجر به درآمد عملیاتی میشود، تحصیل درآمد اغلب درصورت وقوع یک رویداد کلیدی صورت میگیرد (رویداد کلیدی مقطعی از چرخه عملیاتی است که مهمترین عمل انجام میشود) و لذا درآمدهای ناشی از تغییر در قیمت بازار موجودی کالا که توسط یک واحد تجاری نگهداری میشود تنها درصورتی قابل شناسایی است که مستلزم تلاش بازاریابی یا فروش قابل ملاحظهای نباشد. اقلامی از قبیل مالالاجاره و سود تضمین شده که بیانگر مبالغ دریافتی از دیگران در قبال استفاده آنها از منابع واحد تجاری است و با مرور زمان تحصیل میگردد، تنها پس از گذشت مدت زمان مربوط شناسایی میشود. هرگاه واحد تجاری وظیفه خود را به طور کامل انجام داده باشد لیکن طرف معامله هنوز تمامی اقدامات لازم را انجام نداده است (بهطور مثال، فروشهایی که مشروط به اعلام قبولی از طرف خریدار است)، شناخت درآمد تا زمان تکمیل اقدامات طرف معامله به تعویق میافتد.
32-4. شناخت هزینه متضمن ملاحظه این امر است که آیا شواهد کافی مبنیبر وقوع کاهش در حقوق صاحبان سرمایه قبل از پایان دوره مورد گزارش وجود دارد یا خیر. اعمال احتیاط موجب میگردد که برای شناخت هزینه در مقایسه با شناخت درآمد، به شواهد وقوع و میزان اتکاپذیری اندازهگیری کمتری نیاز باشد. لازم است ارزیابی محتاطانهای از شواهد مربوط به کاهش ارزش داراییها انجام شود. هرگاه علایمی دالبر کاهش ارزش مشاهده شود، یک بررسی جامع ضرورت مییابد. اگر ارزش یک دارایی کاهش یافته باشد، شناسایی تغییر در مبلغ ثبت شده دارایی که منجر به شناسایی یک هزینه میشود، ضرورت مییابد. بااینحال، همانطور که در فصل دوم ذکر شد، اعمال احتیاط، حذف داراییها یا درآمدها را در مواردی که شواهد کافی مبنیبر وقوع و اتکاپذیری اندازهگیری وجود دارد و شناسایی بدهیها یا هزینهها را هنگامی که شواهد موصوف وجود ندارد، مجاز نمیشمرد. درغیر اینصورت، داراییها و درآمدها عمداً کمتر از واقع و بدهیها و هزینهها عمداً بیشتر از واقع نمایش مییابد.
33-4. هزینه، زمانی و تا میزانی شناسایی میشود که داراییهای قبلاً شناسایی شده کاهش یافته یا حذف شده یا حائز شرایط ادامه شناخت به عنوان دارایی نباشد، بدون آنکه افزایشی در سایر داراییها یا کاهشی در بدهیها رخ دهد. هزینه همچنین درصورت ایجاد یا افزایش یک بدهی، بدون افزایش معادل در داراییهای شناسایی شده، شناسایی میشود.
34-4. فرایندی که معمولاً تحت عنوان "تطابق درآمد و هزینه" از آن یاد میشود در کنار سایر فرایندها یکی از ابزارهای حصول اطمینان از این امر است که در مواردی که شواهد کافی مبنیبر اینکه مخارجی منجر به دستیابی به منافع آتی شده، وجود دارد، یک دارایی شناسایی شود و در دوره مصرف یا انقضای این منافع، هزینه شناسایی گردد. تطابق بدینمعناست که مخارجی که مستقیماً با ایجاد درآمدهای مشخص مرتبط است، به جای شناسایی به عنوان هزینه در دوره وقوع، در همان دورهای شناسایی شود که این درآمدها شناسایی میشود. معهذا اعمال مفهوم "تطابق درآمد و هزینه"، شناخت اقلامی را در ترازنامه که با تعریف داراییها، بدهیها یا حقوق صاحبان سرمایه مطابقت ندارد، مجاز نمیشمرد.
1ـ4. همانطور که در فصل اول بیان شد، هدف صورتهای مالی ارائه اطلاعاتی در مورد وضعیتمالی، عملکرد مالی و انعطافپذیری مالی واحد تجاری است که برای طیف وسیعی از استفادهکنندگان در اتخاذ تصمیمات اقتصادی مفید واقع شود. این هدف، عمدتاً از طریق شناخت در صورتهای مالیاساسی حاصل میگردد. شناخت، متضمنمشخصکردن عنوان و مبلغ پولی یکعنصر و احتساب آن مبلغ در جمع اقلام صورتهای مالی است.
2ـ4. عناصر صورتهای مالی در فصل سوم تعریف شده است. اگرچه تنها آن اقلامی که با تعاریف عناصر صورتهای مالی تطبیق کند باید در صورتهای مالی شناسایی شود، معهذا، همه اقلامی که با این تعاریف تطبیق میکند لزوماً نباید در صورتهای مالی مورد شناخت قرار گیرد. در این فصل شرایط لازم برای شناخت مطرح میشود.
3ـ4. یادداشتهای توضیحی صورتهای مالی دربرگیرنده اطلاعات مهمی در مورد عناصر شناسایی شده و نیز عناصر شناسایی نشده میباشد. معهذا، افشا در یادداشتها نمیتواند جایگزین مناسبی برای خودداری از شناخت عناصری باشد که معیارهای شناخت در مورد آنها صدق میکند.
4ـ4. همانطور که در فصل 6 مطرح شده، شناخت عناصر صورتهای مالی متضمن فرایند ادغام و طبقهبندی اطلاعات است.
مراحل شناخت
5 ـ4. شناخت داراییها و بدهیها در سه مرحله انجام میشود:
الف ـ شناخت اولیه ، یعنی ثبت یک قلم برای اولین بار به منظور انعکاس در صورتهای مالی.
ب ـ تجدید اندازهگیری بعدی ، یعنی تغییر مبلغ پولی قلمی که قبلاً ثبت و شناسایی شده است.
ج ـ قطع شناخت، یعنی حذف یک قلم قبلاً شناسایی شده از صورتهای مالی.
معیارهای شناخت
6-4. یک عنصر باید در صورتهای مالی شناسایی شود اگر:
الف ـ شواهد کافی مبنیبر وقوع تغییر در داراییها یا بدهیهای مستتر درآن عنصر (ازجمله درصورت لزوم، شواهدی مبنیبر اینکه یک جریان آتی ورودی یا خروجی منافع اتفاق خواهد افتاد) وجود داشته باشد،و
ب ـ آن قلم را بتوان با قابلیت اتکای کافی به مبلغ پولی اندازهگیری کرد.
7-4. تغییر در مبلغ دفتری دارایی یا بدهی باید شناسایی شود اگر:
الف ـ شواهد کافی مبنیبر وقوع تغییر در مبلغ دارایی یا بدهی وجود داشته باشد،و
ب ـ مبلغ جدید دارایی یا بدهی را بتوان با قابلیت اتکای کافی اندازهگیری کرد.
8-4. ادامه شناخت یک دارایی یا بدهی در صورتهای مالی باید قطع شود اگر شواهد کافی مبنیبر دستیابی به منافع اقتصادی آتی یا تعهد انتقال منافع اقتصادی (ازجمله درصورت لزوم، شواهدی مبنی براینکه جریان آتی ورودی یا خروجی منافع اتفاق خواهد افتاد) دیگر وجود نداشته باشد.
شناخت درآمد و هزینه
9-4. در هر مرحله از فرایند شناخت، درصورتی که یک تغییر در جمع داراییها با تغییری مساوی و متقابل در جمع بدهیها یا آورده و ستانده صاحبان سرمایه خنثی نشده باشد، درآمد یا هزینهای حاصل میشود. درآمدها و هزینهها باید در یکی از دوصورت عملکرد مالی یعنی صورت سود و زیان و صورت سود و زیان جامع، مورد شناخت قرار گیرد. آورده و ستاندهصاحبان سرمایه باید مستقیماً در حقوق صاحبان سرمایه و بدون انعکاس در هریک از صورتهای عملکرد مالی مزبور شناسایی شود.
10-4. برخی معاملات صرفاً بخشی از حقوق نسبت به منافع آتی مستتر در یک دارایی (یاتعهدات مستتر در یک بدهی) را منتقل میکند. در چنین مواردی لازم است بررسی شود که آیا هرگونه حقوق جدید تحصیل شده (یا تعهدات ایجاد شده) در محتوا موجب اعاده وضعیت سابق میشود یا اینکه داراییها (یا بدهیها) و احیاناً درآمدها و هزینههای جدیدی باید شناسایی شود.
فرایند شناخت
11-4. شناخت از نقطهای آغاز میشود که یک رویداد گذشته موجب تغییری قابل اندازهگیری در داراییها یا بدهیهای واحد تجاری شود. بهعلت رابطه متقابل عناصر صورتهای مالی، شناخت یک عنصر یا تغییر در یک عنصر الزاماً منجر به شناخت عنصر دیگر یا تغییر در عنصر دیگر میگردد. بهطور مثال، هرگاه یک دارایی جدید در صورتهای مالی شناسایی شود، آنگاه کاهشی در یک دارایی دیگر، یک بدهی، یک درآمد یا آورده صاحبان سرمایه یا ترکیبی از این عناصر باید مورد شناخت قرار گیرد.
12-4. رویداد آغازگر شناخت باید قبل از تاریخ ترازنامه اتفاق افتاده باشد. تلاش بر این است که صورتهای مالی اثر رویدادهایی را که قبل از یک تاریخ معین اتفاق افتاده است برحسب مفاهیم مالی بیان کنند، نهاینکه رویدادهای آینده را پیشبینی کنند. درنتیجه وجود یک رویداد گذشته که آغازگر شناخت تغییر در داراییها و بدهیهای فعلی واحد تجاری باشد، ضروری است، اگرچه اندازهگیری این تغییر ممکن است تحت تأثیر شواهدی در مورد میزان منافعی که در آینده به درون واحد تجاری یا خارج از آن جریان مییابد قرار گیرد. مثلاً اگر یک قلم موجودی بعد از تاریخ ترازنامه به فروش رسد، این معامله در دورهجاری مورد شناخت قرار نمیگیرد. معهذا، معامله مزبور ممکن است با فراهمآوردن شواهدی در مورد مبلغ پولی منافع آتی بازیافتنی آن موجودی، لزوم کاهش مبلغ دفتری موجودی را در تاریخ ترازنامه مشخص کند.
13-4. پس از مشخصشدن وقوع رویداد آغازگر شناخت، اثرات آن باید به شرح زیر تعیین گردد:
الف ـ چنانچه رویداد گذشته به دستیابی به منافع اقتصادی آتی (یا تعهد انتقال منافع اقتصادی) منجر گردد ، دارایی (یابدهی) شناسایی میشود ،
ب ـ چنانچه رویداد گذشته به انتقال یا حذف دارایی یا بدهی شناسایی شده منجر شود ، قطع شناخت صورت میگیرد ، و
ج ـ چنانچه رویداد گذشته به جریان منافع اقتصادی در دوره جاری منجر شده باشد (مگراینکه جریان به آورده یا ستانده صاحبان سرمایه مربوط باشد) ، درآمد یا هزینه شناسایی میشود .
14-4. بسیاری از عناصر شناسایی شده، نتیجه معاملات است که شناخت آنها در بندهای 15ـ4 الی 21ـ4 مطرح شده است. معهذا برخی عناصر در نتیجه سایر رویدادها شناسایی میشود که در بندهای 22-4 الی 24-4 مطرح میگردد.
15-4. معاملات به ترتیباتی اطلاق میشود که بهموجب آنها خدمات یا علایقی در اموال توسط یکواحد تجاری از شخص دیگری تحصیل میشود. با انجام یک معامله، داراییها و بدهیهای تحصیل یا ایجاد شده ناشی از آن باید شناسایی شود. در مواردی که معاملات حقیقی بوده و مابهازای آن پولی باشد، معامله شواهد محکمی در مورد مبلغ داراییهای تحصیل شده فراهم میآورد.
30ـ3. معمولاً اقلامی که بیانگر کاهش جریانهای ورودی منافع اقتصادی یا خروجی منافع اقتصادی است بهترتیب موجب تعدیل مبلغ داراییها یا بدهیهای ثبت شده مربوط میشود. بهطور مثال اگر یک اعلامیه بستانکار در رابطه با کالای مرجوعی یا معیوب به خریدار داده شود، مبلغ این اعلامیه معمولاً از بدهکاری وی کسر میشود و بدهی جداگانهای از اینبابت گزارش نمیگردد. بهگونهای مشابه، پیشپرداخت بابت یک بدهی مورد توافق معمولاً از بدهی مربوط کسر میشود و بهعنوان یک دارایی جداگانه نمایش نمییابد. معهذا، کاهش در یک بدهی آتی را که هنوز در صورتهای مالی انعکاس ندارد، میتوان بهعنوان یک دارایی گزارش نمود و بالعکس. در برخی شرایط خاص ترکیب یک مانده بدهکار پولی و یک مانده بستانکار پولی جهت تشکیل یک دارایی یا بدهی واحد صحیح است. این نوع ترکیب معمولاً تهاتر نام دارد و در بندهای زیر شرایطی که بهموجب آن میتوان عمل تهاتر را انجام داد، مورد ملاحظه قرار میگیرد.
تهاتـر داراییها و بدهیها
31ـ3. گاه مشخص نیست که دو یا چند قلم دریافتنی و پرداختنی، بیانگر داراییها و بدهیهای جداگانهای میباشند یا اینکه درواقع قلم واحدی را تشکیل میدهند. به طور مثال یک واحد تجاری ممکن است سوابق جداگانهای برای انواع معاملات با واحد تجاری دیگر که هم خریدار و هم فروشنده است نگهداری کند.
32ـ3. همانطور که برای سهولت امر میتوان به نگهداری سوابق جداگانهای از انواع مختلف معاملات با واحد تجاری دیگر مبادرت کرد، همچنین ممکن است از لحاظ اجرایی آسانتر باشد که تسویه این حسابها در سررسید بهطور جداگانه صورت گیرد. اما لزوماً از پرداخت و دریافت مبالغ ناخالص در تاریخی بعد از تاریخ ترازنامه نمیتوان نتیجه گرفت که تعهد یا حق زیربنای بدهی یا دارایی در تاریخ ترازنامه پرداخت یا دریافت مبلغ خالص نبوده است. بدینترتیب قصد طرفین در مورد نحوه تسویه ارتباطی با مناسبت یا عدم مناسبت تهاتر ندارد.
33ـ3. تهاتر تنها زمانی مناسب است که واحد تجاری قادر باشد برتسویه حساب از طریق پرداخت مبلغ خالص یا عدم پرداخت و الزام دیگری بهپرداخت مبلغ خالص اصرار ورزد و این توان تضمین شده باشد. درچنین حالتی بدهی واحد تجاری یعنی تعهد انتقال منافع اقتصادی تنها به اندازه مبلغ خالص میباشد.
34ـ3. این شرط که توان انجام تهاتر تضمین شده باشد مستلزم وجود حق قانونی تهاتر بوده و اینکه چنین حقی درصورت ناتوانی دیگری در ایفای تعهد، همچنان برقرار باشد زیرا درغیراینصورت معمولاً این امکان وجود دارد که واحد تجاری ملزم به ایفای تعهد خود گردد بدون آنکه بتواند به منافع اقتصادی آتی دارایی دستیابی پیدا کند.
35ـ3. حقوق صاحبان سرمایه عبارت از باقیماندهای است که از کسر جمع بدهیهای واحد تجاری از جمع داراییهای آن حاصل میشود.
36ـ3. تشخیص بدهیها از حقوق صاحبان سرمایه حائز اهمیت زیاد است. هرچند صاحبان واحد تجاری به امید کسب منافع اقتصادی از قبیل دریافت سود در واحد تجاری سرمایهگذاری میکنند ولی برخلاف بستانکاران واحد تجاری، توان اصرار بر انتقال این منافع را ندارند. این ناتوانی در انتقال منافع معمولاً ناشی از مقررات قانونی است که انتقال داراییها به صاحبان سرمایه را تابع تشریفات خاصی میکند.
37ـ3. از آنجا که حقوق صاحبان سرمایه ماهیتاً یک "رقم باقیمانده" است، لذا فقط صاحبانواحد تجاری از افزایش در خالص داراییهای آن بهرهمند میشوند. حتی اگر سودی بین صاحبان سهام تقسیم نشود، ثروت آنها افزایش مییابد چرا که وجوه تقسیم نشده برای تقویت بنیه مالی واحد تجاری نگهداری شده است.
38ـ3. صاحبان واحد تجاری ممکن است از حقوق مالکانه متفاوتی در واحد تجاری برخوردار باشند. بهطور مثال هریک از صاحبان واحد تجاری یا گروههایی از آنان ممکن است به درجات متفاوتی نسبت به سود واحد تجاری (یا تتمه داراییهای آن بههنگام تصفیه) ذیحق باشند و از لحاظ اولویت در دریافت سود با یکدیگر تفاوت داشته باشند. بهطور مثال، دارندگان سهام ممتاز معمولاً سود سهام را به نرخ ثابتی دریافت میدارند و هرگونه سود باقیمانده پس از کسر سود متعلق به سهام ممتاز، به دارندگان سایر طبقات سهام تعلق خواهد گرفت.
39ـ3. دارندگان سهام ممتاز ممکن است در چارچوب مقررات قانونی از مزایای مختلفی برخوردار شوند. به طور مثال، ممکن است حق آنها بر سود سهام پرداخت نشده جاری برای آینده محفوظ بماند. حق رأی اضافی سهامداران ممتاز نیز میتواند از جمله مزایای اعطا شده به آنها باشد. از آنجا که هیچیک از حقوق اعطایی موصوف متضمن حق اصرار برانتقال منافع اقتصادی نمیباشد، سهام ممتاز بدهی تلقی نمیگردد بلکه بخشی از حقوق صاحبان سرمایه محسوب میشود.
40ـ3. حقوق صاحبان سرمایه، معمولاً براساس منابع تأمینکننده آن در صورتهای مالی طبقهبندی میشود. به طور مثال حق مالکانه ناشی از آورده سهامداران از حق مالکانه ناشی از سایر تغییرات در خالص داراییها تمیز داده میشود. این نوع طبقهبندی دارای تقسیمات فرعیتری نیز هست تا به موجب آن ماهیت متفاوت انواع حقوق مالکانه به درستی نمایش یابد و سودها و زیانهای تحقق یافته از سودها و زیانهای تحقق نیافته تفکیک گردد.
41ـ3. حقوق صاحبان سرمایه معمولاً نشان دهنده انواع اندوختهها نیز میباشد. برخی اندوختهها میتواند به موجب قانون یا سایر مقررات برای حفاظت بیشتر واحد تجاری و بستانکاران آن از اثرات زیان وضع گردد. اندوختههای دیگری ممکن است بهمنظور استفاده از معافیتها یا تخفیفهای مالیاتی ایجاد شود. اطلاع از وجود و میزان اندوختهها ازجمله مواردی میباشد که با نیازهای تصمیمگیری استفادهکنندگان مربوط است.
42ـ3. تعدیلات نگهداشت سرمایه نیز ممکن است در صورتهای مالی انجام شود تا آن بخش از افزایش خالص یا کاهش خالص در حقوق صاحبان سرمایه که بیانگر بازدهای مازاد بر میزان مورد نیاز جهت نگهداشت سرمایه (یعنی حقوق صاحبان سرمایه) در آغاز دوره است، نشان داده شود. در چنین حالاتی مبلغ انباشته این گونه تعدیلات بهعنوان یکی از اجزای حقوق صاحبان سرمایه ارائه میشود. ماهیت این گونه تعدیلات بستگی به مفهومی از نگهداشت سرمایه دارد که انتخاب شده است. این مفاهیم در فصل پنجم مطرح میشود. تعدیلات نگهداشت سرمایه بخشی از ارائـه درآمدها و هزینهها و حقوق صاحبان سرمایه را تشکیل میدهد و بهخودیخود از عناصر صورتهای مالی به شمار نمیآید.
43ـ3. صورتهای مالی بین تغییرات در حقوق صاحبان سرمایه ناشی از معاملات با صاحبان سرمایه (بهعنوان صاحبسرمایه) و دیگر تغییرات در حقوق صاحبان سرمایه تمایز قائل میشود. تغییرات اخیر، "درآمد" و "هزینه" نامیده میشود که تعریف آنها به شرح زیر است:
درآمد عبارتست از افزایش در حقوق صاحبان سرمایه بجز مواردی که به آورده صاحبان سرمایه مربوط میشود.
هزینه عبارتست از کاهش در حقوق صاحبان سرمایه بجز مواردی که به ستانده صاحبان سرمایه مربوط میشود.
44ـ3. دراین مجموعه "درآمد" و "هزینه" واژههایی کلی هستند که دربرگیرنده همه تغییرات در حقوق صاحبان سرمایه است مگر آن تغییراتی که مرتبط با آورده یا ستانده صاحبان سرمایه باشد. بنابراین "درآمد" دربرگیرنده درآمد ناشی از فعالیتهای اصلی و مستمر واحد تجاری (درآمد عملیاتی) و سایر انواع درآمد میباشد. بهگونه مشابه، "هزینه" دربرگیرنده هزینههای تحملشده ناشی از فعالیتهای اصلی و مستمر واحد تجاری (هزینه عملیاتی) و سایر انواع هزینه میباشد. نحوه ارائـه انواع درآمد و هزینه در فصل ششم مطرح میشود.
45ـ3. این عناصر به شرح زیر تعریف میشود :
" آورده صاحبان سرمایه " عبارت است از افزایش در حقوق صاحبان سرمایه ناشی از سرمایهگذاری در واحد تجاری جهت کسب یا افزایش حقوق مالکانه.
" ستانده صاحبان سرمایه " عبارتست از کاهش در حقوق صاحبان سرمایه ناشی از انتقال داراییها بهصاحبان سرمایه یا ایجاد بدهی در قبال آنها بهمنظور کاهش حقوق مالکانه و یا توزیع سود.
46ـ3. آورده صاحبان سرمایه معمولاً نقدی است اما میتواند بهصورت غیرنقد و یا در قالب تبدیل مطالبات نقدی حال شده اشخاص نیز باشد. مابهازای آورده صاحبان سرمایه، حقمالکیتی است که به آنها اعطا میشود. افزایش حاصله در حقوق صاحبان سرمایه عموماً بهمبلغ مابهازای دریافتی ثبت میگردد.
47ـ3. بین حقوق مالکانه اعطایی به صاحبان سرمایه فعلی متناسب با میزان مالکیت آنها و حقوق مالکانه اعطایی به سرمایهگذاران جدید، تفاوت وجود دارد. در مورد اول ضرورتاً رابطهای بین ارزش آورده و حقوق اعطایی وجود ندارد. به شرط آنکه با صاحبان سرمایه فعلی به طور یکسان برخورد شود، هرگونه اضافه یا کسر پرداخت آشکار برای کسب حقوق جدید، با افزایش یا کاهشی معادل در ارزش حقوق قبلی آنها جبران میشود. در مورد دوم برای اینکه مبادله بین صاحبان سرمایه جدید و قبلی عادلانه باشد لازم است که ارزش حقوق اعطایی با آورده صاحبان سرمایه جدید مرتبط گردد. هرگاه آورده سرمایهگذاران جدید کمتر از ارزش منصفانه حقوق دریافتی آنها باشد، این مبادله منجر به زیانی برای صاحبان سرمایه فعلی و سود اتفاقی برای سرمایهگذاران جدید میشود. از آنجا که حقوق صاحبان سرمایه با داراییها و بدهیها به طور همزمان معنا پیدا میکند یک سود یا زیان برای صاحبان سرمایه فعلی ناشی از تعدیل حقوقشان، درآمد یا هزینه واحد تجاری است.
48ـ3. آورده صاحبان سرمایه همچنین میتواند به شکل افزایش سرمایه از محل سود نقدی باشد. در چنین حالتی، عدم دریافت سود نقدی در محتوا به منزله مابهازای افزایش سرمایه محسوب میشود. بنابراین مبلغ سود باید هم به عنوان توزیع سود و هم به عنوان افزایش سرمایه نمایش یابد. لیکن در افزایش سرمایه از محل اندوخته یا سود تقسیم نشده که در قبال آن مابهازایی دریافت نمیشود، تغییری در کل حقوق صاحبان سرمایه حاصل نشده بلکه صرفاً اجزای تشکیلدهنده آن تغییر میکند.
49ـ3. ستانده صاحبان سرمایه مشتملبر تصویب توزیع سود بین صاحبان سرمایه، تقسیم اندوختهها و بازگشت سرمایه ناشی از کاهش اختیاری آن میباشد.
50 ـ3. آورده و ستانده صاحبان سرمایه تنها دربرگیرنده مبادلاتی است که صاحبان سرمایه در نقش صاحب سرمایه به آنها مبادرت میورزند. نتایج معاملات تجاری با صاحبان سرمایه، درآمد یا هزینه محسوب میشود زیرا این افراد دراین معاملات به عنوان صاحب سرمایه وارد نشدهاند بلکه در نقشهای دیگری از قبیل مشتری یا فروشنده ظاهر شدهاند. بااینحال، یکمعامله واحد میتواند دربرگیرنده هر دو نقش فوق باشد. بهطور مثال صاحب یک واحد تجاری انفرادی ممکن است کالایی را به کمتر از قیمت واقعی از واحد تجاری خریداری کند. چنین معاملهای هم متضمن توزیع سود (که تفاوت بین ارزش واقعی و مبلغ احتسابی آن است) و هم متضمن دریافت مابهازا درقبال فروش دارایی است که هر دو را باید در تعیین سود یا زیان حاصل از فروش دارایی درنظر گرفت.